جدول جو
جدول جو

معنی کوه زبد - جستجوی لغت در جدول جو

کوه زبد(زَ بَ)
کوهی است به یمن. (منتهی الارب) (ترجمه قاموس) (آنندراج). از ابن حبیب نقل است که زبد کوهی است به یمن. (تاج العروس). رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 433 چ وستنفلد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی از دهستان ابهررود که در بخش ابهر شهرستان زنجان واقع است و 267 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سُدد)
کوهی است غطفان را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ده پیر که در بخش حومه شهرستان خرم آباد واقع است، 120 تن سکنه دارد که از طایفۀپیرالوند هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سنگتراش در کوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بُ س س)
کوهی است نزدیک ذات عرق. (منتهی الارب) (از معجم البلدان) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
کوه زا، رجوع به کوه زا شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کوهی که حق سبحانه تعالی بر آن با موسی (ع) بسخن درآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (متن اللغه). به اتفاق مفسران، نام کوه مناجات ’طور’ است. شیخ ما گوید: ’ممکن است سخن مفسران با آنچه در کتب لغت آمده است منافات نداشته باشد’. گویا زبیر که در حدیث نیز آمده نام جائی مخصوص از کوه طور یعنی همان جاست که محل تجلی قرار گرفت و فروریخت و نابود گردید ولی طور نام تمام ان کوه بزرگست که تاکنون نیز باقی است. بنابراین بدون تردید منافاتی میان نوشتۀ لغویان و مفسران وجود ندارد. (از تاج العروس). کوهی که بر آن خدای عزوجل تکلم کرد. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
کوهی است به شیراز. (منتهی الارب). کوهی است که کان طلا در آن است و بعضی گویند کان نقره نیز در آن کوه هست. (برهان). نام کوهی است که معدن زر و نقره است و نزدیکی شهر شیراز تپه ای است که آن را معدن زردانند و قله زرده خوانند... (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ تُ)
دهی از دهستان کوهمره سرخی که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کوهی است در دیار بنی سلیم در حجاز. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان احمدی که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 1373 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کوهی است مر بنی اسد را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام کوهی است در دیار ابوبکر بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کوهی است که در آن معدنی از طلاست. (الجماهر بیرونی ص 270)
لغت نامه دهخدا
(ضَ بُ)
نام کوهی است از غطفان، و گویند کوهی است منفرد بین نباج و نقره. و سمی بذلک لما علیه من الحجارهالتی کأنها منضده تشبیهاً لها بالضبع و عرفها لأن للضبع عرفاً من رأسها الی ذنبها. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
نام کوهی که مشرف است بر عرفه بجانب صنعاء کشیده شود و بسبب بلندی بدان سراه نیز نام دهند و سراه هر چیز پشت آن چیز باشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
کوهی است نزدیک دومهالجندل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام کوهی است. (منتهی الارب). نام کوهی است، در شعر مسلم بن معبد:
جلاد، مثل جندل لبن فیها
خبور مثل ماخشف الحساء.
ابیوردی گوید پشتۀ سرخی است در بلاد بنی عمرو بن کلاب بالای حلقوم و حربه. اصمعی گوید: لبن اعلی و لبن اسفل در بلاد هذیل واقع و آندو را لبنان گویند و ذکر آن بیاید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ نی یَ)
کوهی است از سلسله کوههای عباریم در موآب روبروی اریحا که موسی از بالای آن اراضی مقدسه را مشاهده نمود، و معلمان در تحقیق این کوه اختلاف دارند و غالباً گویند که کوه نبا می باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 871). و نیز رجوع به نبا شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 341 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
کوهی است مر بنی اسد را و اصمعی گوید: در بلاد بنی اسد، مناطق حبس و قنان و ابان ابیض و ابان اسود تا رمه و همچنین دو حمی: حمی ضریه و حمی ربذه، و ’دو’ و صمان و دهناء در شق بنی تمیم میباشد. منظور بن فروۀ اسدی گوید:
هل تعرف الدار عفت بالحبس
غیر رماد و اثاف غبس
کانها بعد سنین خمس
وریده تذری حطام الیبس
خطأ کتاب معجم بنقس.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی از بخش ایذه که در شهرستان اهواز واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان عقیلی که در بخش عقیلی شهرستان شوشتر واقع است. 400 تن سکنه دارد که از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
کوه زاینده، (اصطلاح زمین شناسی) تولیدکننده کوه، جنبشها و حرکات و چین خوردگیهایی که در سطح زمین موجب پیدایش کوهها شود، (از فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کوه زایی شود
لغت نامه دهخدا
هدیه و کمک خانواده ی داماد به خانواده ی عروس به هنگام ییلاق
فرهنگ گویش مازندرانی